بعد از مدتها....


باورت میشه....موندم چی بنویسم...


سکوت سرشار از نا گفته هاست...

بی معرفت !×!

اینقدر دلم ازت پره دلم میخواد دکمه 7 موبایلم رو بزنم هرچی از دهنم در میاد بهت بگم...
خودتم میدونی اینجوری نیستم...
حیف این همه محبت من...
حیف...

پاییز

پنجره رو باز کردم...بوی پاییز میاد...
پیتر گابریل و یه فنجون قهوه تلخ و سرمای لطیفی که تلنگر می زنند به این سینوزیت لعنتی....
و جادوی هزار رنگ پاییز که احساسم رو به ارگاسم میرسونه...
دیگه چیزی نمونده...




سکوت

بعد از مدت ها برگشتم..

بذارید به حساب دلتنگی هام..

.ممنونم از همه کامنتاتون که بهم محبت داشتید....

قالب وبلاگم که بهم ریخته باید دوباره طراحیش کنم.....

اوردوز


حول حالنا الی احسن الحال !


امسال موقع تحویل سال حول حالنا رو نمیخونم..

 

احسن حال من هوای توست..


خاطر زیبای تو..


و حتی لحظه ای از من دور نمیشه




پ ن : اوردوز حس رهایی...

سکوت زمستانی

تنها باد هایی که از سرزمین های یخ بسته آمده اند برایم زمزمه می کند

The Fraconian Woods In Winter's Silence

Wrapped in morning silence of December’s trees
Lonesome am I as I hear the ravens cry

Grieving art the morning songs
Above the forest's tranquillity
Just ice cold winds whisper to me
As if a velvet robe would wrap
My bleeding heart
A gentle breeze of these winds and grief falls apart
Enchant
Like a dream
The Franconian woods
Enchant me
Embrace me

Franconian woods
Caught in infinity
In the vastness of countless trees
O what a purity

Lies in these sceneries
Cursed for this winter hike
I see the dawn and it's fountain of light
Morning from ice
The scenery of the night



_______________


پ ن : سرم رو بین دو تا دستهام می گیرم و چشمهامو می بندم...

خیلی حرفها هست اما...

سکوت..

نروژ


جنگلهای زیبا و تاریک نروژ ! 

یکی از جاهایی که  قبل از رفتنم به اون دنیا باید سفر کنم و ببینم ! 










_________________


این روزها سعی میکنم نیمه پر لیوان رو نیگاه کنم ...اگه چیزی تهش مونده باشه !








دورافتاده

از تو دور افتاده ام...

سالهاست از کرشمه باران تو میگذرم..بی چتر و بارانی..

در سایه پنهان می شوم..در گریه پیدا..

هر چه هستم از تو دورم...دورم..دور..







______________________________



یکی از زیباترین البوم هایی که این مدت گوش میکنم..


Where at night the wood grouse plays  از گروه  empyrium


فضای سرد جنگل و عطر درختهای کاج





بی تابی

چه بی تابانه میخواهمت...


ای دوریت، آزمون سرد زنده به گوری...


چه بی تابانه تو را طلب میکنم


تنهائیت را با كـه قسمت میكــنی  نازنینم ؟!..









مادیگلیانی، نقاش ایتالیایی



یکی از زیباترین و با احساس ترین فیلم های که توی این هفته دیدم..اشکمو دراورد..

بازی زیبای اندی گارسیا هنر پیشه محبوبم در نقش نقاش ایتالیایی بی نظیره..


شدیدا توصیه میکنم ببینید ..



- شب همگی به خیر!

- امشب شب زیباییست... من در خیابان های پاریس راه می رفتم... از دور در روشنایی پلی دیدم...

به سوی پل رفتم... اما هیچ پلی آنجا نبود...پس برگشتم... و چمدانم را که پر از عشق بود برای شما آوردم... برای همه شما...






موسیقی فیلم هم شاهکاره...غم انگیز و ناب


دانلود موسیقی تم اصلی فیلم


به کدامین گناه !

شعری ست ناسروده

جای خالی ات

اندوهی که در واژه ها

نمی گنجد...














باغ سیب

بیدار شدن

قبل از اخرین رویای باغ سیب

                    بدون هیچ بوسه شبانگاهی

و پرسه زدن در کوچه هایی 

                                   که درختانش با من از 

چیدن ریحان ها در ساکت ترین ثانیه شب

                                        و میگرن سهمناک غربت

سخن میگویند

صبح شده و من 

به سوی روشن ترین دروازه ادراک بشر پرواز میکنم..




_________________


پ ن : بازم یه شعر دیگه از خودم..امیدوارم مفهومشو درک کنید !









بی کلام !

من تو را از دريچه ابهام خود مي بينم

هر روز

و تو صداي مآ نوس افکار من خوابيده اي انگار هنوز !

و من از تقاطع جدايي

بي کلام ، بي حرف و بي صدا هر روز خواهم شکست

بي کلام

بي حرف ...




تب !

هوای تازه

و

یه دریا که تا بی نهایتش شنا کنم...


چند میشه لطفا ؟!





استفراغ !

اهنگ Lithium از evanescence با ماکزیمم صدای ممکن و فضایی سرد درست مثل ایس پکی که اون اقا  !   با اون دندونای زرد و کثیفش کوفت میکرد و اون دختر کوچولو  گل فروش به دستهاش نیگا میکردو حسرت و حسرت...

گاهی اوقات لازمه ادم از لحاظ روحی استفراغ کنه..بدون هیچ سوالی..






مارکز و صد سال تنهایی

 صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز توی کتابخونه خاک میخوره و هنوز نخوندمش..
 
جناب مارکز صد سال تنهایی خودم رو بنویسم؟!
 
 
 
 
 
 
 
 
 

شما معنی نگاه این پنگوئن رو میفهمید؟..

حس تنهایی عجیب عکس رو دارید که..





دیروز از فروشنده درخواست قهوه کردم تا اسپریهایی رو که واسه تست داده بود بهم بوش از کلم بپره ..وقتی ازش پرسیدم اگه افکارمون تو زندگی مثل این بوها قاطی بشه چیکار کنیم جا خورد..

طفلک فروشنده با این سوالهای مریض من...

___________________


پ ن :

کارتون چوبین رو که یادتونه...من هنوز علت دپرس بودن این خرسه رو نفهمیدم ...همیشه هم گل میخورد..

یادش به خیر..یه پست مفصل در مورد کارتونهای دوره بچگیمون (بچه های دهه 60!) مینویسم..





سر گیجه ام را به تو نمی گویم

هیچکاک نیستی که مرا فیلم کنی

تنهایی ام پای خودم..

همین قدر که بدانی خسته ام کافیست!

قبل ترها گفته بودم:

این روزها مرا تاب نمی آورند

من این روزهای بی حوصله را..













پ.ن : عکس هدر وبلاگمو عوض کردم ..فضاش خیلی دلتنگ تر شده ..بدون هیچ سوالی..

سلامی دوباره خواهم داد..

شعر زیبای سلامی دوباره خواهم داد از فروغ فرخ زاد که مرحوم شکیبایی توی یکی از البوم هاش اونو دکلمه کرده..
روحشون شاد..




به افتاب سلامی دوباره خواهم کرد

به جویبار که در من جاری بود

به ابرها که فکرهای طویلم بودند

به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من

از فصل های خشک گذر میکردند

به دسته های کلاغان

که عطر مزرعه های شبانه را

برای من به هدیه می اوردند

به مادرم که در اینه زندگی میکرد

و شکل پیری من بود

به زمین که شهوت تکرار من درون ملتهبش را

از تخمه های سبز می انباشت-سلامی دوباره خواهم کرد

با گیسویم : ادامه بوهای زیر خاک

با چشمهایم : تجربه های غلیظ تاریکی

با بوته ها که چیده ام از بیشه های ان سوی دیوار

می ایم ، می ایم ، می ایم

و استانه پر از عشق می شود

و من در استانه به انها که دوست میدارند

و دختری که هنوز انجا

در استانه پر عشق ایستاده ، سلامی دوباره خواهم کرد...










قهوه داغ

توی این روزای دلگیر پاییزی هیچی مثله یه فنجوون قهوه داغ نمیچسبه.به این فنجوون قهوه داغ موسیقی NEW AGE رو هم اضافه کنید از نوع عرفانیش ....!!!

خسته ام...
خسته تر از همه دلتنگیهام که جوونیمو با خودشون بردند..










 

عشق

آدم را به جاهای ناشناخته می برد

مثلاً به ایستگاه های متروک

به خلوت زنگ زده واگن ها

به شهری که

فقط آن را در خواب دیده

وقتی عاشق شدی

ادامه این شعر را

تو خواهی نوشت





 

موزیک کلاسیک زیبای سونات ابلیس از جوسپه تارتینی tartini

سلام...
توی این پست واستون یه اثر کلاسیک زیبا از تارتینی میذارم...تارتینی از بزرگترین ویولینیستهای قرن 18 در ایتالیا بود..اینو بگم که تارتینی این اثر رو با الهام از نوازندگی شیطان توی خوابش ساخته..حتما دانلود بفرمایید این شما و این هم نوازندگی شیطان !










دانلودsonate du diable




 

احساسم در قالب تصویر..
بدون هیچ سوالی..







 


اول : سال نو رو به همه دوستان عزيزم تبريك عرض ميكنم....ثانيه هاتان پر از احساس پرواز..

دوم : دوستاني كه تقاضا كرده بودن اهنگ وبلاگمو واستون اپ كردم...جادويي زيبا از نابغه يوناني واسيلي سالاس..غرق شويد در اين اهنگ جادويي...



سوم : از همه دوستاني كه با اهنگ وبلاگم گريه كردن عذر ميخوام...بيش از 10 پيغام در اين مورد داشتم...!



چهارم : اين عكس خيلي زيباست....هميشه توي ذهنم ارزو دارم يه همچين جايي زندگي كنم.....دقيقا با همين شكلي كه هست....قبلا همين جايي رفتم...اونقدر ساكت بود كه صداي نفسهاي خودمو ميشنيدم...يه حس غريبي داره..
دور خواهم شد از اين خاك غريب...











 

پيانوي كهنه...

سلام به دوستان عزيزم...
يه اهنگ بي كلام بسيار زيبا تقديم به همه شما عزيزان...حتما دانلود بفرماييد...در ضمن دفعه بعد كه اپديت كردم وبلاگو نميتونم دعوتتون كنم...خودتون سر بزنيد ...اين طوري به نظرم بهتره..


دانلود

name :Many Heavens
artist : Chris Spheeris
size : 4.26 mb
password : www.blackrazor.blogfa.com



_____________________________


من تنهام...

من خيلي تنهام...

تنهايي كه از جنس ادمها نيست..

تنهايي از جنس فلسفه...

تنهايي از جنس باران..

از جنس اسمان ابي..

از جنس توهم عجيبي به نام زمان...

چقدر بايد راه رفت تا به تو رسيد...

تاول زد پاهايم!!



__________________________


هیچ کس باور نمی‌کند


که من


به خاطر صدایی که


دوباره بشنوم


در کوچه های شبانه
تلف شدم


مردم


تو صدای دل‌انگیز پیانویی بودی


که در یک شب مهتابي

از کلبه‌ای مجهول به گوش می‌رسید


هیچ کس باور نمی‌کند


که من


به خاطر








در انتظار تو..

کنون به انتظار نشسته ام آمدنت را
و می ترسم از آن روزی که خرد شوم
زیر پاهای گذر زمان
و از یادت بروم
و از يادت بروم
به انتظارت هستم
و شمارشگر لحظه های بیهوده ای که
جاری می شوند بدون نشانی کوچک از تو
لحظه ای بیا ندیش
همه ی بودنم را که سرد است و سیاه
و شتابم را در گذران افق تردید
و روزهایم را چون آینه ای زنگار گرفته
لحظه ای یباندیش و احساسش کن
تمام دلدادگی ام را ...

****

پرواز

بر فراز ،

آسمان عريان و گريان

در پي زيبايي هاي تو ..

واپسين لحظات

هميشه ماندگارند.

از لا به لاي احساس مي بويمت

و سرانگشتانم

در انتظار لحظه هاي تو

سرد و خاموشند.

کبودي گنگ آلود نگاهم را

آبياري کن

تا گامي در کنارت بيارامم ..

پوسيدگي اين سياهي را

درياب ......................

بازگشت..

سلام به دوستان عزيزم.اميدوارم حالتون خوب باشه.خوب ديگه من هم برگشتم.كارم زودتر از اون چه فكر ميكردم درست شد.شايد بيشتر برگشتنم شبيه يه معجزه بود.همشو از لطف خدا ميدونم كه هيچوقت توي زندگيم تنهام نذاشته.دلم  واستون تنگ شده بود.ببخشيد كه منو

دعوت كرديد و من نتونستم بهتون سر بزنم. طاعات و عباداتتون هم قبول باشه.ماه رمضون هم با همه خوبيهاش ديگه داره تموم ميشه.عيد فطر رو هم بهتون تبريك ميگم.

موفق باشيد.

 

 

 

                                                        

خداحافظي واسه يه مدت كوچولو

 
 

سلام به دوستان عزيزم.اميدوارم حالتون خوب باشه.راستش من يه مدت به علت سفر نميتونم وبلاگ رو اپديت كنم.انشاالله هفته اينده ميرم سفر.شايد يك يا دو ماه  و يا بيشتر...به هر حال اگه اپديت كرديد و منو دعوت كرديد اگه نتونستم  بهتون سر بزنم حمل بر بي ادبي  نباشه چون امكانش واسم فراهم نيست.البته اونجايي كه من ميرم اينترنت هست خوبش هم هست ولي من فقط از كامپيوتر شخصي خودم اپديت ميكنم .به هر حال دلم واستون خيلي تنگ ميشه.انشاالله عمري باشه دوباره ببينمتون.واقعا يه مدت دور بودن از دوستان عزيز مثل شما خيلي سخته.دوستاني كه هيچكدوم از شماها رو نديدم اما مهرتون تا ابد در قلب من باقي خواهد بود.

مواظب خودتون باشيد.

قربون همتون.

 

 

بعدها..

 
 
بعدها
 
مرگ من روزی فرا خواهد رسيد

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبارآلود و دور

يا خزانی خالی از فرياد و شور
 
مرگ من روزی فرا خواهد رسيد:

روزی از این تلخ و شيرین روزها

روز پوچی همچو روزان دگر

سايه ی زامروزها، ديروزها
 
ديدگانم همچو دالانهای تار

گونه هایم همچو مرمرهای سرد

ناگهان خوابی مرا خواهد ربود

من تهی خواهم شد از فرياد درد
 
می خزند آرام روی دفترم

دستهايم فارغ از افسون شعر

ياد می آرم که در دستان من

روزگاری شعله می زد خون شعر
 
خاک می خواند مرا هر دم به خويش

می رسند از ره که در خاکم نهند

آه شايد عاشقانم نيمه شب

گل بروی گور غمناکم نهند
 
بعد من ناگه به یکسو می روند

پرده های تيرهء دنيای من

چشمهای ناشناسی می خزند

روی کاغذها و دفترهای من
 
در اتاق کوچکم پا می نهد

بعد من، با ياد من بيگانه ای

در بر آئینه می ماند بجای

تارموئی، نقش دستی، شانه ای
 
می رهم از خویش و می مانم ز خويش

هر چه بر جا مانده ويران می شود

روح من چون بادبان قايقی

در افقها دور و پيدا می شود
 
می شتابند از پی هم بی شکيب

روزها و هفته ها و ماه ها

چشم تو در انتظار نامه ای

خيره می ماند بچشم راهها
 
ليک ديگر پيکر سرد مرا

می فشارد خاک دامنگير خاک!

بی تو، دور از ضربه های قلب تو

قلب من می پوسد آنجا زير خاک
 
بعدها نام مرا باران و باد

نرم می شويند از رخسار سنگ

گور من گمنام می ماند به راه

فارغ از افسانه های نام و ننگ..